شب یلدا
امروز رفتیم پیش دکترت که ببینیم کاملا خوب شدی یا نه که خوشبختانه دکتر گفت خیلی خوبه و دو هفته دیگه باید ببریم از ریه ات عکس بگیریم که انشاالله پرونده بیماریت بسته بشه .بعد از اونجا رفتیم پیش خاله ناهید که افتتاح مزون لباس عروسش بود ولی چون هوا سرد بود تو با بابایی توی ماشین بودین و توی خیابان دور میزدین تا من یک کم پیش خاله جون باشم ساعت ٧رفتیم خونه بابابزرگ و شب یلدا رو کنار عموجون و عمه ها و بابابزرگ و مادرجون بودیم.
اینم چند تا عکس از وروجک مامان که تا میخوام ازش عکس بگیرم یه جوری باید عکسا رو خراب کنه
پسر شکموی مامان اون همه خوراکی رو با هم دیده نمیدونه ازکدوم بخوره اونم وقتی که توی خوراکی ها زله هم باشه
اینم کیک تولد مامان سمیه است که بابایی گرفته و پسر بابایی هم باهاش ژست گرفته